کد مطلب:276881 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

موقعیت جغرافیایی خراسان
در مورد موقعیت جغرافیایی (خراسان) و شهرت و مركزیت این منطقه در روزگار گذشته، جهانگردان و محدثان و جغرافی دانهای فراوانی در گذشته و حال از اخبار و احوال این منطقه سخن گفته اند، كه ما در اینجا به نقل قسمتی از سخنان دو نویسنده، یكی از عصر حاضر، و دیگری از قرن ششم هجری بسنده می كنیم.

1- از نویسندگان عصر حاضر، آقای حبیب الله شاملوئی مؤلف كتاب «جغرافیای كامل جهان» درباره ی خراسان فعلی چنین می نویسد:

«استان خراسان، وسیعترین استانهای ایران است، و از جمله ی استانهایی است كه با دو همسایه ایران (شوروی و افغانستان) هم مرز است. این استان از شمال به جمهوری تركستان (شوروی) - از مشرق به جمهوری افغانستان- از جنوب به استانهای سیستان و بلوچستان و كرمان - و از مغرب به استانهای مازندران و اصفهان و فرمانداری كل سمنان محدود است، وسیعترین شهرهای ایران یعنی (بیرجند) در این استان واقع است. [1] .

2- جهانگرد نامی قرن ششم «یاقوت حموی» در كتاب معروف خود بنام «معجم البلدان» درباره ی سرزمین خراسان چنین می نویسد:

«خراسان بلاد واسعة، أول حدودها مما یلی العراق از أذوار قصبة جوین، و آخر حدودها مما یلی الهند، و تشتمل علی أمهات من البلاد، منها- نیسابور، و هرات و مرو و هی كانت قصبتها، و بلخ، و طالقان، و نسا و آبیورد و سرخس، و ما یتخلل ذلك من المدن التی دون نهر جیحون».

خراسان، سرزمین وسیع و پهناوری است كه نخستین نقطه ی مرزی آن متصل به



[ صفحه 159]



«عراق» است و آخرین نقطه ی مرزی آن تا حدود هندوستان می رسد، و دارای شهرهای عمده و بزرگی است كه از آن جمله است: نیشابور و هرات و مرو و این سه، از شهرهای بزرگ خراسان محسوب می شود، و بلخ و طالقان و نسا و آبیورد، و سرخس و همه آبادیها و شهرهائی كه در فواصل میان شهرهای نامبرده قرار دارد تا برسد به نهر «جیحون» همه و همه جزء سرزمین خراسان است.

صاحب كتاب «معجم البلدان» پس از آنكه حدود مرز و بوم «خراسان» را مطابق نظریه ی خود بیان می كند، گفتار «بلاذری» یكی دیگر از مورخین نامی متوفای سال 279 هجری را اینگونه بیان می دارد:

«و قال البلاذری: خراسان اربعة ارباع، فالربع الأول ایرانشهر، و هی نیسابور، و قهستان، و الطبسان و هرات و بوشنج و باذغیس و طوس و اسمها طبران.

و الربع الثانی: مرو الشاهجان و سرخس و نسا و آبیورد و مروالروذ و الطالقان و خوارزم و آمل و هما علی نهر جیحون.

و الربع الثالث: و هو غربی النهر بینه و بین النهر ثمانیة فراسخ: ألفاریاب، و جوزجان، و طخارستان العلیا و خست و أندرابه و البامیان و بغلان و الج و هی مدینة مزاحم بن بسطام و رستاق بیل، و بذخشان، و هو مدخل الناس الی تبت و من أندرابه مدخل الناس الی كابل و الترمذ و هو شرقی بلخ، و الصغانیان، و طخارستان السفلی، و خلم و سمنجان.

و الربع الرابع: ماوراء النهر: بخاری، و الشاش، و الطراربند، و الصغد و هوكس، و نسف، و الروبستان، و أشروسنه، و سنأم قلعة المقنع، و فرغانه و سمرقند.

بلاذری: گفته است كه خراسان دارای چهار بخش است.

بخش اول: عبارتست از «ایران شهر» كه مشتمل است بر شهرهائی چون نیشابور و كوهستان و دو طبس و هرات، و بوشنج، و باذغیس، و طوس كه اسم آن طبران است.

بخش دوم: كه عبارتست از مروشاهجان، و سرخس، و نسا، و آبیورد، و مرورود



[ صفحه 160]



و طالقان و خوارزم و آمل كه در بالای نهر جیحون واقع است.

بخش سوم: قسمتهای غربی نهر جیحون است كه فاصله ی بین آن و بین نهر جیحون هشت فرسخ است و آنها عبارتند از: فاریاب، و جوزجان، و طخارستان بالا، و خست، و اندرابه، و بامیان و باقلان و الج، و رستاق بیل، و بدخشان.

و بخش چهارم: ماوراءالنهر است كه عبارتست از بخاری، و شاش، و طراربند، و صغد و هوكس و نسف و روبستان و اشروسنه و سنام قلعه مقنع و فرغانه و سمرقند.

و آنگاه «یاقوت حموی» می گوید:

سخن صحیح درباره ی خراسان و حدود آن همانست كه ما قبلا بیان نمودیم، زیرا اگر كسی شهرهای دیگری را غیر از آنچه ما گفتیم به خراسان نسبت دهد بخاطر آنست كه آن شهرها جزء قلمرو حكومت خراسان، و تحت نفود، و حیطه ی تصرف والی و حكمران خراسان بوده، و آن شهرها زیر نظر او اداره می شده و نام (خراسان) همگی آن شهرها را در بر می گرفته است.

سپس می گوید:

از شریك بن عبدالله روایت شده كه وی گفته است: خراسان جعبه ی تیرهای خداوندی است هرگاه بر ملتی غضبناك شود بوسیله ی «خراسانیان» آنها را سركوب می كند و هم چنین می گوید: در حدیث دیگری وارد شده است (كه هیچ پرچمی از خراسان برای نبرد بیرون نیامده است كه برگشته باشد، نه در جاهلیت و نه در اسلام، مگر اینكه بهدف خود رسیده است).

سپس «یاقوت حموی» صاحب كتاب «معجم البلدان» بعد از مدح و تعریف مردم خراسان به دنبال سخنان خود چنین می گوید:

و قد طعن قوم فی أهل خراسان و زعموا أنهم بخلاء و هو بهت لهم، الی أن قال: و من أین لغیرهم مثل محمد بن اسماعیل البخاری، و مسلم بن حجاج القشیری و أبی عیسی الترمذی و أبی حامد الغزالی و الحاكم النیسابوری و غیرهم من أهل الحدیث و الفقه».

گروهی ندانسته و از روی نادانی به عیبجویی مردم خراسان پرداخته و می گویند



[ صفحه 161]



آنها مردمانی پست و بخیل اند و این سخن بهتانی بزرگ به مردم خراسان است. در كجای عالم می توان یافت كسانی را كه مانند مردم خراسان باشند و حال آنكه افرادی مانند «بخاری» و «قشیری» و «ترمذی» و «غزالی» [2] و «حاكم نیشابورری» دانشمندانی از اهل فقه و حدیث از میان آنها برخاسته اند».

نتیجه ای كه از مجموع گفتار دو نویسنده بخصوص صاحب كتاب «معجم البلدان» بدست می آید این است كه:

اولا: منطقه ی خراسان بگفته ی «یاقوت حموی» در زمان «بلاذری» متوفای سال 279 هجری بمراتب وسیعتر، بزرگتر، پهناورتر و پرجمعیت تر از زمان خود او بوده تا جائی كه حتی بیشتر شهرهای افغانستان و شوروی، (مانند بلخ و بخارا و سمرقند و جوزجان و قزاقستان و ازبكستان و تاجیكستان و تركمنستان شوروی) همه ی آنها جزء سرزمین خراسان بوده است، ولی تقسیمات كشوری و اداری جدید، و زور و فشار و قلدری دولتهای قدرتمند و سهل انگاری زمامداران وقت باعث جدا شدن شهرهای نامبرده از ایران گردیده است.

ثانیا: خراسان با مركز قدیم آن (طوس) از نظر تاریخی پیوسته جزء نقاط حساس و مركزی ایران بحساب می آمده و حتی امروز نیز جزء خاك ایران است و در تعریف و تقسیم بندی «یاقوت حموی» و «بلاذری» داخل، و بحال خود باقی است.

و ثالثا: در روزگار گذشته «خراسان» چنان شهرت داشته كه با لفظ «مشرق» برابر و مساوی بوده است تا جائی كه «اعراب» و مسلمانان آنروز را بدین سرزمین پهناور نسبت داده و به همه ی ایرانیان «خراسانیان» و یا مردم «خراسان» می گفته اند.

دلیل بر این مدعا، همان گفتار اخیر صاحب «معجم البلدان» است كه: می گوید: (سخن صحیح درباره ی حدود و مرز و بوم خراسان همانست كه ما گفتیم) اما در عین حال پس از تعریف و تمجید مردم خراسان بناگاه سخن خود را باز پس می گیرد و می گوید: عده ای ندانسته به عیب جوئی مردم خراسان پرداخته و می گویند آنها مردمانی پست اند و این سخت بهتان بزرگی به مردم خراسان است.

آنگاه بلافاصله عده ای از دانشمندان بزرگ اهل سنت را مانند «بخاری» و عده ای



[ صفحه 162]



دیگر نام می برد و آنها را از اهل خراسان می داند و می گوید: كجا می توانید مانند این دانشمندان از اهل فقه و حدیث پیدا كنید،! با آنكه بگفته ی «بلاذری» شهر «بخارا» از سرزمین ماوراءالنهر است نه از سرزمین خراسان، با این وجود می بینید كه «یاقوت حموی» باز بلاد ماوراءالنهر را از سرزمین را از سرزمین خراسان دانسته و «بخاری» را از مردم خراسان معرفی می كند.

از اینجا فهمیده می شود كه نسبت دادن دانشمندانی چون بخاری و ترمذی و امثال آنان به مردم «خراسان» با آنكه بخاری از اهل بخارا و از سرزمین ماوراءالنهر است، بلحاظ همان شهرت و موقعیت حساس سرزمین خراسان بوده است كه اعراب و مسلمانان در هر دوره و زمانی آن را مساوی با شرق، و یا «مشرق» می دانسته اند، و گرنه هیچ دلیل دیگری در كار نبوده است.

بطور خلاصه: هم اكنون نیز استعمال لفظ «مشرق» و «خراسان» در مورد ایران در اصطلاح عرب حجاز و شام و عراق، شایع و رایج است، با این تفاوت كه لفظ «خریسان» كه مراد از آن همان خراسان است در زبان عرب حجاز و روستانشینان عراق مصطلح است، و نام مشرق در زبان مردم شام رواج دارد.

در هر حال: مشرق و خراسان، دو نام مترادفی است كه از قدیم الایام تاكنون علی رغم نامگذاری جدید كشور ایران، استعمال می شده و تاكنون هم، استعمال هر دو لفظ، یعنی: مشرق و خراسان، در زبان ساكنین حجاز و مردم عراق، رایج است و اما غربیها، همانگونه كه در وجه تسمیه ی ایران متذكر شدیم نام خراسان در نزد آنها آوازه و شهرتی ندارد بلكه آنها ایران را بنام «پارس» و «پرسا» یا «پرشیا» می شناسند. و البته علت آنهم دوری آنها از این منطقه می باشد، و لذا آنها مناطق شرقی دنیا را به سه بخش - خاورمیانه - خاوردور- خاورنزدیك- تقسیم نموده و مناطقی را كه در طرف شرق آنها واقع شده و نسبت به كشورهای آنان نزدیكتر بوده است بنام خاور نزدیك و مناطقی را كه نسبت به آنها بعد بیشتر داشته مانند، عربستان و شامات و عراق و ایران بنام خاورمیانه و مناطقی را هم كه نسبت به آنها خیلی دورتر بوده است بنام خاوردور، نامگذاری كرده اند.



[ صفحه 163]



دلیل دیگر:

مورد دیگری كه باز هم می توان گفت: هر جا كه در حدیث و تاریخ نام خراسان به میان آمده است مراد از آن، مطلق ایرانیان بوده اند، باز هم گفتار صاحب «معجم البلدان» درباره ی زمینه سازی انتقال دولت بنی امیه به بنی عباس است.

وی در این باره چنین می نویسد:

هنگامی كه «محمد بن علی بن عبدالله بن عباس» می خواست دعوتگران خود را برای دعوت مردم به خلافت بنی عباس به سوی شهرها گسیل دارد، درباره ی مقاصد و تمایلاتی كه در آن روز بر ولایات اسلام به پیروان خود چنین گفت:

اما مردم كوفه: و پیرامون آن همه شیعه ی علی علیه السلام و دوستدار او و فرزندان اویند، و مردم بصره و اطراف آن همه شیعه ی عثمان و همیشه خود را مظلوم می دانند و عقیده دارند كه بهتر این است كه بنده ی خدا مظلوم و مقتول باشد نه ظالم و قاتل، مردم جزیره یعنی: (موصل) در شمال عراق همه خارجی اند و عربهائی هستند كه مانند عجمها زندگی می كنند و مسلمانانی هستند كه خوی نصاری دارند، اهل شام جز معاویه و طاعت بنی امیه و پیروی آل مروان و بغض و كینه دیرین دیگر چیزی نمی شناسند، و اما مكه و مدینه «ابوبكر» و «عمر» بر آنها غلبه یافته اند. پس بر شما باد به «خراسان» به آنجا رو كنید كه مردم آنجا از نظر جمعیت فراوانتر و از نظر شجاعت و مردانگی دلیرتر و پایدارترند، سینه هایی سالم و دلهائی پاك دارند كه هوسها بدان راه نیافته و همگی آماده ی پذیرش دعوت هستند، آنان سپاهیانی نیرومندند كه بدنهائی سالم و جسمهائی درشت و مهیب و بازوهایی ستبر و سرهائی بزرگ و پرشور دارند و دارای ریش و سبیلی انبوه می باشند.

صداهایشان هول انگیز و سخنان خشن و كلمات گویا و رسایشان از اجسام نیرومندشان سرچشمه می گیرد، گوئی چنان می بینیم كه چراغ نوربخش جهان از خراسان روشن شده و طومار زندگی بنی امیه را درهم می پیچد، من به خراسان كه مطلع نور جهان است خوش بینم.

صاحب كتاب «معجم البلدان» در قسمت دیگری از سخنان خود كه درباره ی خراسان آورده است، عقیده ی محمد بن علی بن عبدالله بن عباس را از زبان یكی از دعوتگران



[ صفحه 164]



آل عباس بنام «قحطبه بن شبیب» اینگونه بازگو می كند كه قحطبه گفت:

محمد بن علی درباره ی دعوت مردم خراسان به من چنین گفت:

خداوند امتناع دارد از اینكه دوستان و پیروان ما جز اهل خراسان باشند و ما «عباسیان» به پیروزی نمی رسیم مگر بوسیله ی اهل خراسان و آنان نیز به پیروزی دست نمی یابند مگر بوسیله ی ما عباسیان آگاه باش كه از خراسان هفتاد هزار قهرمان و جنگجوی مشهور خارج می شود كه دلهای آنان همچون پاره های آهن است.

از ویژگیها و خصوصیات این مردم آنستكه: نامهایشان كنیه است (مانند ابوالحسن، ابوعلی، ابوریحان) و شهرت و نسبشان به نام شهرهایشان است (مانند خراسانی شیرازی، گلپایگانی و امثال اینها) آنان دلیر مردانی هستند كه پیوسته در جنگها فاتح و غالبند و سلطنت بنی امیه را درهم می پیچند و حكومت را چون عروس زینت داده و آرایش كرده در اختیار ما قرار می دهند. [3] .

بازهم شاهد دیگر:

در اینجا مناسب است بازهم شاهد دیگری ذكر كنیم كه دلالت می كند كه مقصود از هر دو لفظ (مشرق و خراسان) كشور اسلامی ایران است، و هر یك از این دو كلمه، مفسر و مبین كلمه ی دیگری است و آنگاه به نقل حدیثی از امیرمؤمنان علیه السلام كه درباره ی حدود مرز و بوم سرزمین خراسان رسیده و مؤید گفتار ما درباره ی نام سرزمین خراسان است بپردازیم، تا بر خواننده ی گرامی معلوم شود آنچه را كه نگارنده در تفسیر و تبین كلمه ی «خراسان» و موقعیت جغرافیائی این منطقه ی حساس آورده است، سخنی به گزاف نگفته است. علی اكبر دهخدا در كتاب «لغتنامه» پیرامون كلمه ی خراسان و تفسیر و تبیین آن، چنین می نویسد:

«خراسان: مشرق است كه در مقابل مغرب باشد. در اساطیر قدیم ما نام شهرها را غالبا نام شخص سازنده ی آن می شمردند. و مستوفی آرد: خراسان،پسر عالم، و



[ صفحه 165]



عالم پسر سام است، و عراق، پسر خراسان می باشد.

خراسان: در زبان قدیم فارسی به معنی خاور زمین، یعنی مشرق زمین است.

این اسم در اوائل قرون وسطی به طور كلی بر تمام ایالت اسلامی كه در سمت خاور كویر لوت تا كوههای هند واقع بود اطلاق می گردید. و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می شد.

حدود خارجی خراسان، در آسیای وسطی بیابان چین و پامیر، و از سمت هند، جبال هندوكش بود. ولی بعدها این حدود هم دقیقتر و هم كوچكتر گردید، تا آنجا كه می توان گفت: خراسان كه یكی از ایالات ایران در قرون وسطی بود از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آن طرف را شامل نمی شد، ولی همچنان تمام ارتفاعات ماوراء «هرات» كه اكنون قسمت شمال باختری افغانستان است، دربرداشت. مع الوصف: بلادی كه در منطقه ی علیای رود جیحون، یعنی: در ناحیه ی «پامیر» واقع بودند در نزد اعراب قرون وسطی جزء خراسان، یعنی: داخل در حدود آن ایالت محسوب می شدند.

ایالت خراسان در دوره ی اعراب، یعنی: در قرون وسطی، به چهار قسمت، یعنی چهار ربع تقسیم می گردید، و هر ربع به نام یكی از چهار شهر بزرگی كه در زمانهای مختلف كرسی آن ربع یا كرسی تمام ایالت محسوب می شد واقع گردیدند كه این چهار شهر بزرگ عبارت بودند از: نیشابور، و مرو، و هرات، و بلخ.

پس از فتوحات اول اسلامی، كرسی ایالت خراسان، مرو و بلخ بود. ولی بعدها امراء سلسله ی طاهریان، مركز فرمانروائی خود را به ناحیه ی باختر برده و نیشابور را كه شهر مهمی در غربی ترین قسمتهای چهارگانه بود مركز امارت خویش قرار دادند.

آنچه در فوق گذشت وضع خراسان به گذشته بوده است. و اما پس از جنگ «هرات» به سال 1249 هجری قمری، خراسان به دو قسمت تجزیه شد. قسمتی كه در مغرب «هریرود» واقع بود جزء ایران، و قسمت دیگری به افغانستان ضمیمه گردید.



[ صفحه 166]



ناگفته نماند كه علاوه بر آنچه در بالا درباره ی خراسان گفته شد، در پاورقی كتاب لغتنامه نیز در همان صفحه، پس از آنكه می گوید: منظور از خراسان، مشرق است، این چند بیت شعر را نیز در تفسیر و تبیین كلمه ی خراسان آورده است.



خوشا جایا بر و بوم خراسان

در و باش و جهان را میخور آسان



زبان پهلوی هر كو شناسد

خراسان آن بود كز وی خور آمد



خور آسان را بود معنی خور آیان

كجا از وی خور آید، سوی ایران



آنگاه پس از نقل این اشعار، باز هم نوشته است:

«خراسان، تفسیره، المشرق».

یعنی: خراسان، به معنی مشرق زمین است. [4] .


[1] جغرافياي كامل جهان ص 123.

[2] معجم البلدان ج 2، ص 353 ماده (خراسان) ط - بيروت.

[3] معجم البلدان ج 2، ص 353، ماده (خراسان) ط- بيروت.

[4] لغتنامه ي دهخدا، ماده ي «خراسان» به نقل از: برهان قاطع، فرهنگ جهانگيري، تاريخ گزيده، سرزمينهاي خلافت شرقي، معجم البلدان و مفاتيح العلوم خوارزمي.